سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته شده در 88/8/26:: 5:30 عصر

لبانت
به ظرافت شعر
شاغرانه ترین
بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غار نشین از سود می جوید
تا به صورت انسان در آید
و
گونه هایت
با دو شیار مورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آنکه به انتظلر صبح
مسلح بوده باشم

و چشمانت راز آتش است
عشقت پیروزی آدمی است
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت پاکی آسمان را متهم می کند.
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوه مندی
لی لبکی می نوازند,
و ترانه
رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند.
بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند.
دستانت آشتی است
و دستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود.
پیشانیت آینه ی بلند است
تابناک و بلند,
که خواهران هفتگانه در آن مینگرند
تا به زیبائی خویش دست یابند.
دو پرنده ی بی طاقت در سینه ات
آواز می خوانند.
تا در آینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها و دریا ها را گریستم

حضورت بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند
دریائی
که مرا در خود غرق می کند
تا از همه ی گناهان و دروغ
شسته شوم
و سپیده دم با دست هایت
بیدار می شود.

 




کلمات کلیدی :