نوشته شده در 88/4/30:: 1:51 عصر
آینه شکسته در مقابلش است...با چشمان
خیره اش به آن نگاه میکند...شاید تنفر
وجودش را فراگرفته...ولی با این حال
خیره به آن شخصی که آن طرف آیینه
ایستاده نگاه میکند...آیا میتواند خود را
به اوج برساند...آیا...آیا میتواند هزاران
آیای نهفته در خود را جواب
دهد؟...خیانت پاسخی
ندارد؟!....وجودش را غم
فراگرفته...میتواند به دنبال چیزی
بگردد...به دنبال چیز شادی که
سرتاسرش را شاد کند...غم از دست
دادن شادیهایش را جبران کند...درها به
رویش بسته است...شاید شیطان بخواهد
وسوسه اش کند...او باید وجودش را
پاک کند...شیطان را بیرون
براند...وجودش پاک است...آلوده گناه
جهنمی نمیشود...فردا...فردا...شاید فردا
تفاوت داشته باشد...باید زندگی ام را
تغییر دهم...به بهترین شکل...هیچ چیز
جز مرگ نمیتواند مانع شود...
کلمات کلیدی :