نوشته شده در 88/8/26:: 5:29 عصر
همه هستی من آیه تاریکیست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی می کشاند.
من در این آیه تو را آه کشیده
آه
من در این آیه تو را به
درخت
آب
آتش
پیوند زدم.
زندگی شاید ...
یک خیابان دراز است
که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد.
زندگی شاید ... زندگی شاید ... زندگی شاید ...
ریسمانی است
که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد.
طفلی است
که از مدرسه بر می گردد.
افروختن سیگاری باشد
در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید
صبح بخیر
کلمات کلیدی :